سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهرضا دانشجویان اندیشه سیاسی دراسلام

دوره روشنگری در اروپا

در دوره روشنگری، اندیشه های جدید پیرامون انسان درباره تعریف واقعیت و روشی بود که جریان داشت، به همراه کشف دیگر جوامع و مناطق در قاره امریکا و تغییری که برای جوامع سیاسی مورد نیاز بود (به ویژه در پرتو جنگ های داخلی انگلستان و انقلاب امریکا و انقلاب فرانسوی) منجر به مطرح شدن سوال هایی جدید توسط متفکرانی چون ژان ژاک روسو، مونتسکیو و جان لاک شد.

این نظریه پردازان دو سوال اساسی را مطرح کردند: یک، مردم توسط چه حق یا نیازی حکومت را تشکیل می دهند؛ و دو، بهترین شیوه برای یک حکومت چه می تواند باشد. این سوالات بنیادین تمایزی اساسی را میان مفاهیم دولت و حکومت برقرار می سازند. پس تصمیم بر این شد که حکومت به دسته ای از نهاد ها اطلاق شود که از طریق آن ها قدرت توزیع شده و استفاده از آن توجیه می شود. واژه دولت نیز به گروه مشخصی از مردم اشاره دارد که نهاد های حکومت را در دست میگیرند و ایجاد کننده قوانین و مقرراتی هستند که تمام مردم، من‌جمله خودشان، را محدود و ملزم به پیروی میکند. این تمایز مفهومی به علم سیاست نیز راه می یابد، گرچه بعضی از دانشمندان علم سیاست، فلاسفه، تاریخ دانان و انسان شناسان فرهنگی بحث کرده‌اند که بیشتر اقدامات سیاسی در هر جامعه ای خارج از فضای حکومت اتفاق می افتد و جوامعی نیز وجود دارند که به عنوان حکومت سازمان دهی نشده اند و نمی توان آنها را داخل در چنین تعاریف سیاسی ای دانست. تا زمانی که مفهوم نظم طبیعی معرفی نشده بود، علوم اجتماعی نمی توانست مستقل از دیگر نظریه پردازان اعلام ماهیت کند. از زمان انقلاب فرهنگی در قرن هفدهم انگلستان که به فرانسه و باقی اروپا نیز شیوع پیدا کرد، جامعه به عنوان موضوع قوانین طبیعی وابسته به دنیای مادی در نظر گرفته شد.[15]

ارتباطات سیاسی و اقتصادی به شدت تحت تاثیر چنین نظریه هایی قرار گرفت و باعث به وجود آمدن مفاهیمی چون اصناف، بازار و تجارت آزاد شد. هم چنین در این دوره سیطره کاتولیک های رومی توسط مکتب در حال رشد پروتستان و کلیسای آن به شدت و کرات مورد مناقشه و چالش قرار گرفت و این مکتب در تمام حکومت ملت های آن زمان که تا بدان موقع تحت سیطره کلیسای کاتولیک بودند، مورد تبلیغ و نشر قرار گرفت، که البته با برخورد شدید و غضبناک کلیسای کاتولیک هم در بیشتر موراد مواجه شد. به هر رو در دوره روشنگری نوک تیز پیکان حمله ها به سمت مذهب و به ویژه مسیحیت بود. انتشار دائرةالمعارف دیدرو و دالامبر در این دوره یک دستاورد بزرگ برای روشنفکران در نظر گرفته می شود. بیشتر انتقاد ها به کلیسا در فرانسه در این زمان توسط فرانسیس ولتر که شخصیتی بود که روشنگری را در فرانسه نمایندگی می کرد، انجام می شد. بعد از ولتر مذهب دیگر هیچ گاه مانند آن چیزی که پیش از آن در فرانسه بود، نشد.[16]

در امپراتوری عثمانی چنین اصلاحات اندیشه ای تا مدت ها بعد تر رخ نداد و چنین اندیشه هایی وارد خرد جمعی مردم این امپراتوری نشد. هم چنین این اندیشه ها و نظریات وارد اندیشه های اقوام بومی دنیای جدید –قاره امریکا- نیز نشد و تمدن های این سرزمین از جمله آزتک، مایا، اینکا، موهیکان، دلاوار، هورون و به ویژه ایرکوییز ها هم چنان بر نسق سابق خویش باقی‌ماندند. در این میان به ویژه فلسفه ایرکوییز ها موارد زیادی را وارد اندیشه های مسیحی در آن زمان کرد و در واقع در موارد بسیاری بر بعضی از نهاد هایی که در نظام ایالات متحده بر گرفته شدند، تاثیر گذاشت؛ برای مثال، بنجامین فرانکلین به شدت از بعضی از روش های کنفدراسیونی ایرکوییز ها تمجید می کرد، و بسیاری از ادبیات امریکایی در اوایل بر فلسفه سیاسی بومیان تاکید داشتند.[17]

صنعتی سازی و دوران جدید

مطرح طرین اندیشه های قرن بیستم، لیبرالیسم، فاشیسم و مارکسیسم بودند. مارکسیسم در این میان به واسطه انتقاد های کارل مارکس از سرمایه داری پدید آمد و توسط فردریش انگلس توسعه یافت. انقلاب صنعتی باعث وقوع انقلابی در زمینه اندیشه سیاسی شد. در این دوره شهر نشینی و سرمایه داری شکل جوامع بشری را به کل تغییر داده بودند. در این دوره جنبش های سوسیالیستی شروع به شکل گیری کردند و در اواسط قرن نوزدهم مارکسیسم توسعه یافت و سوسیالیسم توانست مقداری از حمایت های مردمی را به دست آورد که البته بیشتر طرفداران آن طبقه کارگران بودند. اصولی که مارکس در اندیشه های خود ترسیم کرده بود در قرن بیستم توسط افرادی چون ولادیمیر لنین، مائو زدونگ، هو چی مین و فیدل کاسترو به کار بسته شد. گرچه می توان گفت که فلسفه تاریخ هگل شبیه به فلسفه تاریخ کانت بود و نظریه انقلابی مارکس بر پایه دیدگاه کانت از تاریخ بود ولی برخلاف مارکس که به مادی گرایی تاریخی معتقد بود هگل به پدیدار شناسی روح معتقد بود.[18] با ادامه این اوضاع در اواخر قرن نوزدهم سوسیالیسم و اتحادیه های تجاری پای ثابت فضای سیاسی بودند. به علاوه، شاخه های متعدد آنارشیسم با متفکران نظیر میخائیل باکونین، پیر جوزف پرودهون و پیتر کروپوتکین و اصناف گرایی نیز پا به عرصه وجود گذاشتند. در دنیای انگلو امریکایی در فاصله زمان قرن های نوزدهم تا بیستم نظریات ضد امپریالیستی از سویی و پلورالیستی از سوی دیگر نیز وارد ادبیات و فضای سیاسی شدند.

جنگ جهانی اول نقطه عطفی در تاریخ بشریت بود. انقلاب 1917 روسیه (و دیگر انقلاب های مشابه کم و بیش موفق در اروپا) باعث پدیدآیی کمونیسم شدند و در منطقه روسیه به ویژه باعث پیدایش لنینیسم شدند، و در مقیاسی کوچک تر نیز لوکزامبورگیسم پا به عرصه وجود گذاشت. در همین زمان احزاب سوسیال دموکرات برای اولین بار توانستند برنده انتخابات ها باشند و دولت هایی را تشکیل دهند.[19] با این وجود گروهی از اقتصاددانان اروپای مرکزی که توسط اعضای مکتب اتریش از جمله لودویگ فون میزس و فردریش هایک، هدایت میشدند، ایده هایی جدید را در مقابله با اندیشه کمونیسم مطرح کردند و با تعاریف و مطالعات دقیق بسیار کمونیسم و سوسیالیسم را نمونه هایی جدید از دیکتاتوری و تمامیت خواهی معرفی کردند.[20][21]

فلسفه سیاسی معاصر

بعد از پایان جنگ جهانی دوم تا سال 1971، وقتی جان راولز کتاب نظریه عدالت خویش را منتشر کرد، فلسفه سیاسی در دنیای دانشگاهی انگلو امریکایی مورد شک قرار گرفت که تمام مباحث تحلیلی آن را نباید حول محور قضاوت های معمولی و مفاهیم شناختی دانست. در نتیجه علم سیاست شروع به استفاده از روش های آماری و شیوه های رفتارگرایانه کرد. در طرف دیگر، در اروپای قاره ای دهه های بعد از جنگ شاهد شکوفایی عظیم فلسفه سیاسی بود. اندیشمندان مطرح این دوره در اروپا، ژان پل سارتر و لوئیس آلتوسر بودند. هم چنین یکی از وقایع مطرح این دوره وقوع انقلاب می 1968 در فرانسه بود که علاقه را به رفتار های انقلابی به ویژه در میان چپ های جدید افزایش داد. در این دوره بسیاری از اندیشمندان مطرح اروپایی از اروپا به انگلستان و امریکا مهاجرت کردند از جمله، هانا آرنت، کارل پوپر، فردریش هایک، لئو اشتراوس، آیزایا برلین، اریک وئگلین و جودیث شاکلار که همه و همه میل به ادامه مطالعات شان در زمینه علم و فلسفه سیاست در فضای امریکایی-انگلیسی داشتند و نمی‌خواستند در فضای کمونیستی آن زمان اروپا باقی بمانند و توانستند با مهاجرت خویش به امریکا و انگلیس شاگردان مطرح و موفقی را تربیت کرده و به دنیا معرفی کنند.

هم چنین مواردی چون استعمارگری و نژادپرستی موضوعات مهمی بودند که در این دوره ظهور کردند. به طور کلی یک رویه شاخص به سمت رویکرد عمل گرایانه در رویارویی را موضوعات سیاسی نسبت به رویکرد فلسفی در مواجهه با آن ها وجود داشت. بیشتر مناظرات و مباحث دانشگاهی حول محور یک یا هر دوی این موضوعات عملگرایانه بود: چگونه و تحت چه شرایطی باید فایده گرایی را در رویارویی با مشکلات سیاست گذاری اعمال کرد و چگونه و تحت چه شرایطی باید مدل های اقتصادی را (هم چون نظریه انتخاب منطقی) در اقتصاد پیاده کرد.

از دیگر مواردی که در این دوره رشد و ظهور یافتند فمینیسم و جنبش های اجتماعی همجنس گرایان بود، به همراه پایان یافتن حکومت های استعماری و لغو مجزا کردن اقلیت هایی نظیر سیاهپوستان امریکایی و اقلیت های جنسی از حضور در سیاست. در این دوره هم چنین اندیشه های فمینیستی، پسا استعماری و چند فرهنگی اهمیت قابل توجهی یافتند. این تغییرات منجر به به چالش کشیده شدن قرارداد اجتماعی توسط فیلسوفی به نام چارلز دبلیو میلز در کتابش، قرارداد نژادی و هم چنین کتاب قرارداد جنسی نوشته کارول پاتمن شد که می گفتند قرارداد اجتماعی باعث منحصر کردن افراد رنگین پوست و زنان از حضور در عرصه اجتماع و سیاست می شده است.

در فلسفه سیاسی محیط های دانشگاهی انگلو امریکایی، انتشار کتاب جان راولز با نام نظریه عدالت در سال 1971 به عنوان نقطه عطفی در نظر گرفته می شود. راولز در این کتاب از آزمایش اندیشه ها و موقعیت اصلی صحبت می کند که در آن احزاب نماینده اصول عدالت را برای برپایی پایه های جامعه از پس پرده جهل انتخاب می کنند. راولز همچنین نقدی بر رویکرد فایده گرایانه را در این کتاب ارائه می کند و از عدالت سیاسی پرسش می کند. رابرت نوزیک در کتاب آنارشی، حکومت و آرمانشهر که در سال 1974 منتشر شد و برنده جایزه ملی کتاب شد، به راولز از دیدگاهی لیبرتارینی پاسخ می دهد و به خاطر پاسخ های خویش در این کتاب صاحب جایزه دانشگاهی برای دیدگاه های لیبرتارینی خود می شود.[22]

همزمان با رشد اندیشه های تحلیلی در فضای فکری انگلو امریکاییی، در اروپا نیز مکاتب جدید فلسفی پایه گذاری شدند و شروع به انتقاد از وضعیت موجود جوامع آن زمان اروپا در میان سال های 1950 تا 1980 کردند. بیشتر این مکاتب المان هایی را از تحلیل های اقتصادی مارکسیستی گرفته و آن ها را با تاکید های بیشتر فرهنگی و نظری همراه کردند. یکی از شاخص ترین این مکاتب، مکتب فرانکفورت بود که اندیشمندانی نظیر هربرت مارکوزه، تئودور آدورنو، ماکس هورکهایمر و یورگن هابرماس را داشت و سعی در تلفیق دیدگاه های مارکسیستی و فرویدی داشتند. جدا از این اندیشمندان در سراسر اروپا اندیشمندان دیگری نیز بودند که از بازگشت به هگل دم می زدند و پیرو و بانیان مکتب ساختارگرایی بودند، متفکرانی نظیر ژیل دلوز، میشل فوکو، کلود لیفورت و ژان بودریار.

اندیشمند دیگر که اندیشه ای مهم در این دوره از خود ارائه کرد، چارلز بلتبرگ بود که میان چهار فلسفه سیاسی معاصر تمایز قائل شد: بی طرفی گرایی، پست مدرنیسم، پلورالیسم یا کثرت گرایی و میهن پرستی.

در این زمان رابطه ای مفید میان اندیشمندان فلسفه سیاسی و نظریه پردازان روابط بین‌الملل وجود داشت. ظهور جهانی سازی ایجاد کننده نیاز برای یک چهارچوب معمول بین‌المللی بود و نظریه های سیاسی پا به عرصه گذاشتند تا خلا موجود را پر کنند.

یکی از اصلی ترین موضوعات در فلسفه معاصر سیاسی، نظریه دموکراسی مشورتی است. کار اولیه توسط یورگن هابرماس در آلمان پایه ریزی شد ولی حجم عمده ادبیات حول محور این موضوع به زبان انگلیسی تهیه شد و توسط نظریه پردازانی چون جین مانسبریدج، جاشوآ کوهن، امی گوتمان و دنیس تامپسون پی گرفته شد.[23]

فلسفه سیاست در تحصیلات مدرن

مطالعه نظریه سیاست یک شاخه رایج در دانشکده های علم سیاست در دانشگاه های امریکایی است. با این وجود مهم است که جایگاه دقیق آن را در محیط مورد مطالعه بشناسیم. برای این که به طور اختصار خلاصه ای از آرای نظریه پردازان علم سیاست را بشناسیم باید توجه داشته باشیم که این آشنایی لزومن به معنی آشنایی با علم سیاست نیست. این مسئله نشان می دهد که حوزه اندیشه و فلسفه در علم سیاست حوزه ای کاملن متمایز و متفاوت از خود این علم است.

فلاسفه تاثیر گذار علم سیاست

برای معرفی آرا و اندیشمندان علم سیاست فهرست بسیار طویل تری مورد نیاز است اما فهرستی که در زیر می بینید، فهرستی از مهم ترین نظریه پردازان و صاحب نظران این علم است، در این فهرست سعی شده است که عمده توجه بر آن دسته از متفکرانی باشد که بیش از سایرین بر فلسفه سیاست تمرکز داشته‌اند و کما بیش صاحب و راه انداز یک مکتب فکری به شمار می آیند.

  • ارسطو: وی نویسنده کتاب سیاست است و در این کتاب سعی کرده نظام اخلاقی مطلوب خویش برای سیاست را تبیین کند. این اندیشمند به خاطر نظریه‌اش درباره انسان ها که حیواناتی اجتماعی هستند، قابل توجه است و این که شهر ها برای این به وجود آمده‌اند که شرایط زندگی مناسب و خوب را برای این دسته از حیوانات فراهم کنند. نظریه سیاسی وی بر پایه اخلاقیات و نظام ایده‌آل گرایی تدوین شده‌اند.
  • توماس آکویناس: وی متفکری بود که سعی در هماهنگ کردن الاهیات مسیحی با عمل گرایی ارسطوییان داشت. آکویناس معتقد بود که هدیه خدا به انسان منطق برتر است، و این منطق باید پایه گذار قوانین انسانی و عقلانی باشد که نشات گرفته از قوانین الاهی خواهند بود، اگر قوانین به این شکل تدوین شوند پایه گذار یک دولت به حق و خوب خواهند بود.
  • میخائیل باکونین: بعد از پیر جوزف پرودهون، باکونین تبدیل به مهم ترین اندیشمند آنارشیسم شد. گونه آنارشیسم منحصربه‌فرد وی آنارشیسم اشتراکی خوانده می شود.
  • جرمی بنتام: وی اولین متفکری بود که که عدالت اجتماعی را با در نظر داشتن بیشینه کردن منفعت افراد، تحلیل کرد. و می توان گفت وی پایه گذار مکتب فکری، اخلاقی، اجتماعی فایده گرایی بود.
  • آیزایا برلین: وی توسعه دهنده تمایز میان آزادی مثبت و آزادی منفی بود.
  • ادموند بروک: عضو ایرلندی پارلمان بریتانیا که به خاطر توسعه اندیشه های محافظه کارانه معروف است. مشهور ترین کتاب وی که در آن از انقلاب فرانسه حرف می زند، بازتاب های انقلاب فرانسه است. بروک یکی از بزرگ ترین حامیان انقلاب امریکا بود.
  • کنفوسیوس: اولین متفکری که اخلاقیات را به نظم سیاسی مرتبط کرد.
  • ویلیام ای کانلی: وی به معرفی فلسفه پست مدرن در زمینه نظریه های سیاست کمک شایانی کرد، و مروج نظریه های پلورالیسم (کثرت گرایی) و دموکراسی مجادله ای بود.
  • جان دیوئی: یکی از بنیان گذاران عمل گرایی بود و دست به تحلیل اساسی نقش آموزش در برقراری یک حکومت دموکراتیک زد.
  • هان فیزی: شخصیت اصلی مکتب قانون گرایی چین، حامی دولتی که قوانین را اجرا کرده و روش های دقیقی برای اداره کشور دارد.
  • میشل فوکو: نقاد مفهوم مدرن قدرت بر پایه مجموعه های زندان و دیگر نهاد های مجازات. که انتقاد های وی بعد تر ها بعد وسیع تری یافت و ثابت کرد که انقلاب ها بر پایه خواست یک طبقه مشخص انجام نمی‌پذیرند.
  • آنتونیو گرامشی: متفکری که باعث شد مفهوم هژمونی معنایی تازه یابد. وی بحث می کرد که حکومت و طبقه حاکم از فرهنگ و ایدئولوژی استفاده می کنند تا رضایت طبقاتی که بر آن ها حکومت می کنند را به دست آورند.
  • توماس هیل گیرین: یک متفکر مدرن لیبرال و از اولین مدافعان آزادی مثبت.
  • یورگن هابرماس: یک جامعه شناس معاصر و مروج دموکراسی. وی از پیشگامان ابداع مفاهیمی چون، فضای عمومی، اقدامات ارتباطی، و دموکراسی مستقیم بود. کارهای ابتدایی وی به شدت بر مکتب فرانکفورت تاثیر گذاشته‌اند.
  • فردریش هایک: وی بحث می کرد که برنامه ریزی مرکزی ناکارآمد است به این خاطر که اعضای مرکزی حکومت درک کافی از شرایط گوناگون منطقه ای ندارند و نمی‌توانند برنامه مناسبی برای کار و بازار بریزند. هایک می گوید برنامه ریزی مرکزی اقتصادی گونه ای از سوسیالیسم است و منجر به پدیدآیی حکومتی می شود که قدرتی خطرناک خواهد داشت. وی از سرمایه داری بازار آزاد حمایت می کند که در آن نقش دولت برقراری حکومت قانون است تا اجازه دهد نظم خود به خودی پدید آید.
  • هگل: تاکید بر تکرار تاریخ داشت و می گفت تاریخ یک سیر منطقی را طی می کند. این ایده بر متفکران بعد وی همچون مارکس، کیرکگارد، نیچه و اوکشات تاثیر بسیاری گذاشت.
  • توماس هابز: وی بیش از همه چیز بر این موضوع متمرکز بود که قرارداد اجتماعی که توجیه کننده اقدامات حاکمان است، می تواند داخل در مفهوم حاکمیت تعبیر شود.
  • دیوید هیوم: وی از منتقدین قرارداد اجتماعی جان لاک و سایرین بود که معتقد بودند زندگی انسان بر پایه یک قرارداد واقعی است. هیوم یک واقع گرا بود. وی هم چنین معرف مفهوم فایده بود که بعد تر ها توسط جرمی بنتام مورد تفسیر و تفصیل قرار گرفت.
  • توماس جفرسون: یک سیاستمدار و یک متفکر علم سیاست در دوره روشنگری امریکا بود که فلسفه توماس پین را با تکیه بر جمهوری خواهی در ایالات متحده گسترش داد. وی بیش از همه به خاطر اعلامیه استقلال ایالات متحده معروف است.
  • ایمانوئل کانت: وی می گفت که مشارکت در جامعه مدنی نه آن چنان که هابز می گفت به خاطر برآوردن منافع شخصی، بلکه به خاطر یک وظیفه اخلاقی است. وی اولین متفکر مدرن است که تمام و کمال به تحلیل ساختار و معنای تعهد و وظیفه دست زد. وی معتقد بود که نهاد های بین‌المللی برای برقراری صلح جهانی مورد نیاز هستند.
  • پیتر کروپوتکین: یکی از متفکرین کلاسیک آنارشیست و مشهورترین نظریه پرداز آنارکوکمونیسم.
  • جان لاک: مانند هابز وی به تشریح نظریه قرارداد اجتماعی بر پایه حقوق بنیادین شهروندان و قانون طبیعت دست زد. وی در اینجا با هابز تفاوت می یابد که معتقد است ارزش های اخلاقی در جامعه ماهیتی مستقل از قوای دولتی دارند و می گوید نقش و وظیفه دولت محدود به پاسداری از مالکیت خصوصی است. ایده های وی به شدت بر قانون اساسی ایالات متحده تاثیر گذار بوده‌اند.
  • نیکولو ماکیاولی: وی اولین تحلیلگر نظام مند این بود که یک، چگونه رضایت مندی مردم نقش عمده ای در تشکیل یک دولت مطلوب خواهد داشت تا این که آن دولت بخواهد از راه طبیعی یا الهی به منصه ظهور برسد؛ دو، پیشگام در تعریف مفهوم ایدئولوژی در تعیین شناسایی ساختار دستورها و قوانین.
  • جیمز مدیسون: سیاستمدار امریکایی و یکی از همراهان جفرسون که به عنوان پدر قانون اساسی امریکا و پدر اعلامیه حقوق ایالات متحده شناخته می شود. به عنوان یک نظریه پرداز سیاست وی به تفکیک قوا معتقد بود و پیشنهاد دهنده راه کار هایی برای جلوگیری از بروز استبداد اکثریت و حفظ آزادی های فردی بود.
  • هربرت مارکوزه: وی پدر چپ جدید نامیده می شود. یکی از اصلی ترین متفکرین مکتب فرانکفورت که به خاطر تلاش هایش در زمینه نشر آرای فروید و مارکس مشهور است. وی معتقد بود که نظارت اجتماعی نه تنها از طریق کنترل مستقیم قابل تحقق است بلکه می توان آن را از طریق دست کاری امیال مردم نیز انجام داد. کتاب وی، اروس و تمدن به شدت بر متفکرین دهه 1960 و جنبش های اجتماعی آن دوره تاثیر گذار بود.
  • کارل مارکس: وی به طور عمده نگاهی تاریخی را به جامعه، فرهنگ و اقتصاد بشری افزود. مارکس مبدع مفهومی از ایدئولوژی بود که (درست یا غلط) مقرر می داشت که اقدامات اجتماعی باید مورد نظارت و شکل دهی قرار بگیرند. وی دست به تحلیل ساختار طبقات اجتماع به عنوان ساز وکاری برای حکومت داری و مداخله های اجتماعی زد. ایدئولوژی که تحت تاثیر وی ایجاد شد، کمونیسم نام گرفت.
  • منسیوس: یکی از مهم ترین متفکرین مکتب کنفوسیوسی، وی اولین متفکری است که بحثی عمیق را پیرامون فرمان برداری حاکمان از قوانین خویش ساخته، شکل می دهد.
  • جان استوارت میل: یک فایده گرا و شخصی که این نظام با نام او شناخته می شود. وی بسیار فراتر از بنتام گام برداشت و در مخالفت با لیبرالیسم کلاسیک، کوشید تا هر چه بیشتر فایده گرایی را در لیبرالیسم مدرن جای دهد و آزادی فردی را در چهارچوب فایده گرایی تعریف و تبیین کرد.
  • بارون د مونتسکیو: وی دست به تحلیل تعادل قوا در حکومت ها دست زد تا راهکاری باشد برای حفظ حقوق شهروندان.
  • موزی: از بنیان گذاران اصلی مکتب موهیسم که طرفدار و حامی عاقبت گرایی بودند.
  • رابرت نوزیک: وی حامی لیبرتارینیسم و از منتقدین جان راولز بود و با تمام گفته های پیش از خود در محدود سازی مالکیت شهروندان مخالفت می کرد.
  • توماس پین: نویسنده دوران روشنگری که از لیبرال دموکراسی، انقلاب امریکا، انقلاب فرانسه و حقوق مردم حمایت می کرد.
  • افلاطون: به همراه استاد خویش، سقراط و شاگرد خویش، ارسطو به پایه ریزی فلسفه و دانش غربی کمک شایانی کرد.
  • پیر جوزف پرودهون: معمولن به عنوان پدر آنارشیسم مدرن شناخته می شود.
  • آین رند: خالق فلسفه عینی گرایی
  • جان راولز: دانشگاه های انگلیسی امریکایی تا مدت ها به شدت تحت تاثیر کتاب وی؛ نظریه عدالت بودند که در سال 1971 منتظر شد و از گونه ای متفاوت از نظریه قرارداد اجتماعی استفاده می کرد تا سوال های بنیادین درباره عدالت را پاسخ داده و فایده گرایی را نقد کند.
  • ژان ژاک روسو: وی قرارداد اجتماعی را به عنوان گونه ای از ابراز خواست عمومی مردم تحلیل می کرد و تمام قامت طرفدار دموکراسی مطلق بود که مردم در مقیاسی بزرگ قادر به حکومت بر خود بودند.
  • کارل اشمیت: نظریه پرداز آلمانی علم سیاست که با نازی ها پیوند محکمی دارد. وی کسی بود که مفهوم تمایز میان دوست و دشمن در کشور ها را مطرح کرد. گرچه تاثیر گذارترین کتاب وی در دهه 1920 نگاشته شده است ولی وی به طور مداوم تا زمان مرگش در 1985 به نوشتن ادامه داد. وی به شدت بر متفکرین قرن بیستم، چه متفکرین مکتب فرانکفورت و چه خارج از آن تاثیر گذاشته است، متفکرانی نظیر ژاک دریدا، هانا آرنت و جورجیو آگامبن.
  • آدام اسمیت: معمولن گفته می شود که وی پدر علم اقتصاد مدرن است؛ وی بروز منافع اقتصادی را از فعالیت های خود عناصر بازار توضیح می دهد و از آن با عنوان دست نامرئی یاد می کند. اسمیت هم چنین به مسئله تاثیر صنعتی شدن بر کار کارگران می پردازد و در این زمینه هم چهارچوب هایی اخلاقی ارائه می کند.
  • سقراط: وی به خاطر خطابه هایش در میان آتنیان به عنوان پدر فلسفه سیاست غرب در نظر گرفته می شود؛ از آن جا که سقراط هیچ وقت چیزی بر روی کاغذ نیاورد، بیشتر چیزی که از وی و روش هایش می دانیم از طریق مشهور ترین شاگردش افلاطون به ما رسیده است.
  • باروخ اسپینوزا: وی اولین تحلیل ها را بر مفهوم خودخواهی منطقی ارائه کرد و در آن می گفت منافع منطقی فرد با منطق محض در تطابق هستند. در نظر اسپینوزا در جامعه ای که منطق راهنمای تمام افراد آن است، قدرت سیاسی چیزی زائد به نظر می رسد.
  • ماکس استیرنر: یکی از مهم ترین اندیشمندان آنارشیسم و نماینده اصلی جریانی از آنارشیسم که در جریان است و به عنوان آنارشیسم فردگرایانه از آن یاد می شود.
  • لئو اشتراوس: وی به شدت مدرنیته را پس می زد، بیشتر به این خاطر که وی باور داشت فلسفه سیاسی مدرن تمام تمرکز خود را بر منطق گذاشته در حالی که جای اخلاقیات و ارزش ها در این میان خالی است. وی می گفت به جای فلسفه سیاسی مدرن ما باید به دنبال اندیشمندان پیشا مدرن برویم تا بتوانیم جواب مسائل روز را از آن ها در یابیم. فلسفه وی بر شکل گیری نو محافظه کاری تاثیر عمده ای داشت و بسیاری از دانشجویان وی بعد تر ها اعضای کابینه رئیس جمهور بوش شدند.
  • هنری دیوید تورئو: یک متفکر امریکایی تاثیر گذار که بر روی مسائل مهمی هم چون، صلح، آنارشیسم، حفاظت از محیط زیست و نافرمانی مدنی کار کرده است و بعد تر بر روی بسیاری از فعالان سیاسی مهم تاثیر گذار بوده است، فعالانی نظیر؛ مارتین لوتر کینگ، مهاتما گاندی و لئو تولستوی.
  • ولتر: یک نویسنده، شاعر و فیلسوف فرانسوی دوره روشنگری که به خاطر حمایت هایش از آزادی های مدنی شامل آزادی مذهبی و آزادی تجارت، مشهور است.
  • برنارد ویلیامز: یک فیلسوف اخلاقی بریتانیایی که به طور مداوم انتشاراتی در زمینه فلسفه سیاست داشته است. وی به همراه همکار های خویش آثاری ارزشمند در زمینه واقع گرایی سیاسی دارد.

 

میرمیران